10#

اینجا واژه هایم فریاد میزنند

من تحمل مهمانی های شلوغ را ندارم وقتی چند نفر دورم جمع میشوند و حرف میزنند تمرکزم بهم میخورد

بعد چند دقیقه دیگر نمیفهمم چه میگویند کم کم تصویرشان از جلوی چشمم دور میشود و من میرم توی یک عالم

دیگر. ذهنم در این مواقع دگیر خیالات و رویاهایم میشود

دیشب یک عالم مهمان داشتیم همه آمده بودند خانه ی جدیدمان را ببینند. همه حرف میزدند....مثل همیشه بعد

از چند دقیقه دیگر نمیدیدمشان و صدا ها و حرف زدن ها و قهقه هایشان را نمیشنیدم داشتم به آینده ام فکر میکردم

داشتم خودم را...آندیا را....در 10 سال بعد میدیدم

توی یک خانه ی بزرگ بودم......کنار میز ایستاده بودم........سر تا پا مشکی پوشیده بودم... گنگستر بودم

مثل فیلم پدرخوانده ماهم یک پدرخوانده داشتیم....یک پدرخوانده ی بیرحم.....پدر خوانده ی ما اصلا شبیه مارلون

براندو نبود....اصلا خوش قیافه نبود......هیچ گربه ای هم دستش نبود....اصلا از حیوان متنفر بود.....فکرش پول بود

و قدرت. آندیا در آنجا آندیا نبود....یک دختر وحشی بود که مانند نقل و نبات آدم ها را میکشت و از دیدن

خونشان به وجد می آمد و قهقه میزد....آندیا دیگر به هیچکس و هیچ چیز احساسی نداشت مدام چشم هایش را

سیاه میکرد و کفش سیاه به پا میکرد....کلاه سیاه به سر میگذاشت...خلاصه سر تا پا سیاه میپوشید...معاون دست

راست پدر خوانده بود. آندیا داشت میرفت که معامله ی بزرگش را انجام دهد.....که مادرش از آشپزخانه داد زد:آندیااااا

بیا میوه ها را ببر!!

آندیا ی سر تا پا مشکی از جلوی چشمانم محو شد و جایش را به این دخترک مو فرفری با پیراهن قرمز داد

--------------------------------------------

امشب باز هم مهمان داریم.....قرار است امشب توی رویاهایم خون آشام شوم...



نظرات شما عزیزان:

hamraz
ساعت12:34---5 ارديبهشت 1391
بر آنچـــه گذشتــــــــ ؛

آنچه شکستـــــــــــــــ ؛

آنچــــــــه ريختــــــــــــــــــ . . .

حـــــــــــــــســــــــ ـــــرت نـــــــــــــخــــــــــ ــور...

زندگـــي اگر زيبـــــا بود با گــــــــريه شـــروع نميشد


lonely
ساعت11:45---1 ارديبهشت 1391
salam.webet ghashange
man ke be to sar mizanam to ro nemidonam
khoshhal misham nazareto to webam bebinam
up kardam sar bezan


lonely
ساعت11:45---1 ارديبهشت 1391
salam.webet ghashange
man ke be to sar mizanam to ro nemidonam
khoshhal misham nazareto to webam bebinam
up kardam sar bezan


hamraz
ساعت13:54---15 فروردين 1391

به سلامتی شب هایی که دلم میگیره...ولی عشقم حواسش بمن نیست

به سلامتی رفیقی که،وقتی دلم میگیره آسمون دنیاش میگیره،ولی حقش رو ادا نمی کنم...


hamraz
ساعت2:25---27 اسفند 1390
گاهي عميقاً مايلم « ماهي » باشم ماهي حافظه اش هشت ثانيه است بي هيچ « خاطره » اي
andia toam mohat fere?cheghadr khashen neveshtiiii


hamraz
ساعت2:24---27 اسفند 1390

گاهي عميقاً مايلم « ماهي » باشم
ماهي حافظه اش هشت ثانيه است
بي هيچ « خاطره » اي !
andia toam mohat fere?cheghadr khashen neveshtiiii


mozhi
ساعت16:40---26 اسفند 1390
سلام عزیزم
وبت قشنگهـ
بهـ منم سر بزن
اگه مایل بودی تبادل لینک کنیم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ تاريخ جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:30 نويسنده آندیا |